امروز در گويا نيوز خبري خواندم که مرا به آخرين فصل وبلاگي کشاند و شريک در اين سوگواري از براي وبلاگ نو زاده اي دوماهه . نويسنده از شکستن قلم سخن گفته و ناله ها سر داده. گفتم در اين سوگواري شريک شويم تا شايد از دور و نزديک مرهمي باشيم براي دلي داغديده در غم فراق عزيزي نو پا. آقاي محمد رضا فتحي، از اين فرصت استفاده مي کنم و روز ميمون و مبارک «معلم» رو به تو «نور ديده» و «سرور» تبريک مي گم. آنقدر مقامت «شامخ» و «بلند» است که با تو اينگونه رفتار مي کنند: «در ۱٥ فروردین ماه در محل کارش توسط پليس دستگیر و در برابر چشمان محصلين اش دستبند زده مي شود وسپس برای تحقير بيشتر او را با همين شکل در شهر مي گردانند» . باشد تا تاريخ خود پاسخ گويد...