<$BlogRSDUrl$>

 


خوش دارم که زین پس ، حرفهایم را ننویسم 


امروز در گويا نيوز خبري خواندم که مرا به آخرين فصل وبلاگي کشاند و شريک در اين سوگواري از براي وبلاگ نو زاده اي دوماهه . نويسنده از شکستن قلم سخن گفته و ناله ها سر داده. گفتم در اين سوگواري شريک شويم تا شايد از دور و نزديک مرهمي باشيم براي دلي داغديده در غم فراق عزيزي نو پا. آقاي محمد رضا فتحي، از اين فرصت استفاده مي کنم و روز ميمون و مبارک «معلم» رو به تو «نور ديده» و «سرور» تبريک مي گم. آنقدر مقامت «شامخ» و «بلند» است که با تو اينگونه رفتار مي کنند: «در ۱٥ فروردین ماه در محل کارش توسط پليس دستگیر و در برابر چشمان محصلين اش دستبند زده مي شود وسپس برای تحقير بيشتر او را با همين شکل در شهر مي گردانند» . باشد تا تاريخ خود پاسخ گويد...

«... خوش دارم که زین پس ، حرفهایم را ننویسم ، بلکه در "تنهایی خود" زمزمه کنم که زمزمه کردن با خود، نه مستوجب کیفر است ونه هرینه ای دارد ونه بازداشت و تنبیه یا مجازاتی.
آری... در اینجا که من برای "یک قطره هوا" دست وپا می زنم ، تشنه زمزمه ام.
پس بگذارید در اجرای این حکم وجدانی خویش، باشکستن این" قلم" عصیانگر ، بلکه عقده ها وبغض های فروخورده خویش را بگشایم و آنقدر سبک بشوم تا مگر برسم به امکان یک پرنده شدن.
من در مقابل خواننده مطالبم احساس حقارت می کنم از این که چیز قابل عرضه ای به او ندارم. رهیافت من از عمر دو ماهه این وبلاگ ، آشنایی با دوستان ندیده ای بود که در مکاتبات پی در پی ، فانوس هدایت به دستم می دادند و از مشکلاتم ابراز همدردی می کردند.
اکنون با چشمانی اشکبار و روحی آزرده از ملالت روزگار می خواهم با همه خوانندگان خوب این وبلاگ خداحافظی کنم و رخصت بطلبم. خود نیز نمی دانم که آیا دگر بار خواهم آمد یا خیر ...»



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog 

Commenting by HaloScan.com