<$BlogRSDUrl$>

 



عادت کردیم - نوشته‌ ای از مسیح علی‌ نژاد


"عادت کردن" حس غريبي است که اين سال ها به طرز فجيعي گريبان ايرانيان را گرفته بي آنکه لحظه اي رهايشان کند.
به قتل هاي زنجيره اي عادت کرديم و عادت کرديم هزاران اعتراض به کشته شدن بي رحمانه نوانديشان کشور را ببينم و به همان اندازه عادت کرديم بي پاسخ گذاشتن و بي تفاوت گذاشتن از اين اعتراض ها را نيز ببينيم.
عادت کرديم موتورهاي حامل پيام توقيف روزنامه ها را در تحريريه روزنامه ها ببينيم وعادت کرديم فردايش هزاران فرياد و اعتراض به بستن فله اي مطبوعات را بشنويم، به همان اندازه عادت کرديم بي خيالي گرداندگان اصلي پروسه تعطيلي هاي مکرر روزنامه را نيز ببينيم.
عادت کرديم همفکران و همراهان اصلي رييس جمهور منتخب 22 ميليون مردم ايران را پاي ميز محاکمه و زندان و استيضاح ببينيم و فردايش هزاران اعتراض و انتقاد شديد الحن به اين روند را بشنويم و به همان اندازه بي خيالي و شانه بالا انداختن سنگ اندازان اصلي و موافقان به دادگاه و محکمه کشاندن نزديک ترين کسان رييس جمهوري را هم ببينيم.
عادت کرديم به احضاريه هاي مکرر اصحاب قلم و اهالي دانشگاه، اينکه فردا، هزاران اعتراض و شکوه و شکايت به بستن و زدن و دربند کشيدن را فرياد کنند و به همان اندازه عادت کرديم به نشنيدن فريادهاي معترضين عادت کرديم.
عادت کرديم به دنياي مجازي هم رحم نکنند و اهالي اينترنت و دنياي ديجيتالي را نيز بگيرند و ببرند و ببندند و به باز هم به بازتاب گسترده آن سخت عادت کرديم .
عادت کرديم شوراي نگهبان به جاي مردم، تصميم بگيرد و کانديداهاي انتخابات هاي مکرر را آنچنان قلع و قمع کند که ديگر جايي براي انتخاب نماند، عادت کرديم فردا بازتاب اعتراضات به رد صلاحيت هاي گسترده را ببينيم که البته باز هم به همان اندازه عادت کرديم که بي خيالي جنتي و اعوان و انصارش در شوراي نگهبان را نيز ببينيم.
عادت کرديم که هر روز بحراني را در گوشه اي از کشور پديد آورند و عادت کرديم که عده اي بر اين بحران تند و تند فرياد کشند و اعتراض کنند و عده اي پنبه در گوش، کار خويش پيش ببرند، بي آنکه آب از آب تکان بخورد.
عادت کرديم که ببينيم روزنامه هاي زنجيره اي برنگردند و اکبر گنجي در زندان بماند، عادت کرديم که مردم هر روز از پاي صندوق هاي راي بيشتر فاصله بگيرند و برنگردند. به مجلس هفتم عادت کرديم، به شوراي شهر عادت کرديم به همان اندازه که عادت کرديم هر روز فحش بخوريم، ، کتک بخوريم، حذف شويم، تحقير شويم، بترسيم.
امروز دوم خرداد است نه ماشين ها گل و ربان زده اند و نه راي اولي ها فرياد شور و شوق و شعف سرداده اند و نه 22 ميليون ملت خوشحال هستند.
اما ياد گرفتيم،‌‏ عادت کنيم گوشه اي از تحريريه بنشينيم و در مدح و مزمت اقدام انقلابي شوراي نگهبان، که باز هم جاي ملت تصميم گرفت و کانديداها را يکي پس از ديگري قلع و قمع کرد، مصاحبه بگيريم، آخر اين ملت هم عادت کرد؛ امروز فرياد اعتراض به رد صلاحيت ها را بشنود و فردا نشنيدن اين صدا را ببيند، بي آنکه آب از آب تکون بخورد.
امروز دوم خرداد است و هشت سال از حماسه دوم خرداد و رياست خاتمي بر جمهوري کشور گذشت، او هم عادت کرد که انتخابات مسله دار برگزار کند به همان اندازه که نيمي از جمعيت کشور عادت کردند که بي تفاوتي، بي خيالي، دلسردي، دلزدگي و اينکه ياس حديث مکرر زندگي شان باشد.
مقصر کيست؟



آرشيو

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Weblog 

Commenting by HaloScan.com